ایران و دینامیک متلاطم منطقه خاورمیانه

همه اینها، در حالی است که قدرت نرم ایران در منطقه به شدت رو به رشد است. این قدرت نرم نخست ناشی از رفتار اصولی ایران در قبال تحولات منطقه و دوری از نان به نرخ روز خوردن است.

متن یادداشت مهدی محمدی با عنوان «ایران و دینامیک متلاطم منطقه خاورمیانه» به شرح ذیل است:

یکی از مهم ترین سوال ها درباره برآورد شاخص های امنیت ملی ایران خصوصا اینکه مذاکرات هسته ای نهایتا به چه فرجامی خواهد رسید این است که وضعیت به شدت بی ثبات و متلاطم منطقه، کدام طرف را قوی تر کرده است؛ ایران را، یا امریکا و متحدانش را؟
اهمیت این سوال از آن روست که توجه کنیم در منطق امنیت ملی امریکا تحولات منطقه (وضعیت ژئوپلتیکی) همواره مهم ترین عامل در محاسبه میزان تهدید ایران بوده است طوری که می توان گفت برای امریکایی ها، موقعیت ژئوپلتیکی ایران حتی از برنامه هسته ای هم مهم تر است.
دولت امریکا هرگز برنامه هسته ای ایران به مثابه یک تهدید مستقل نظامی تحلیل نکرده است. امریکایی ها می دانند این بی معناست که ایران بخواهد فی المثل از طریق فرآیند غنی سازی سلاح هسته ای بسازد و سپس با آن سلاح هدفی را در خارج از مرزهای خود هدف قرار بدهد.

در هیچ یک از ارزیابی های اطلاعاتی امریکا چنین تهدیدی شناسایی نشده است. آنچه امریکا را نگران می کند –والبته عموما به زبان آورده نمی شود- این است که با قرار گرفتن ایران در موقعیتی که زمان فرار هسته ای آن کمتر از چند ماه باشد، اعتماد به نفس آن به شدت افزایش پیدا می کند و تهران عملا قادر خواهد بود یک چتر هسته ای بالای سر متحدان خود در منطقه خاورمیانه بگیرد و آزادی عمل و اعتماد به نفس آنها به شکل بی سابقه ای افزایش بدهد.

از دید امریکا، افزایش نفوذ و آزادی عمل و تحرک منطقه ای، مهم ترین تهدیدی است که برنامه هسته ای ایران ایجاد خواهد کرد و به همین دلیل هم هست که محدود کردن این برنامه و شکستن هیمنه ایران در منطقه به عنوان کشوری که می تواند الگویی از ایستادگی کارآمد و موفق در مقابل امریکا باشد، اولویت شماره یک امریکاست.

بنابراین، می توان اینطور نتیجه گرفت که امریکا حتی تهدید ناشی از برنامه هسته ای ایران را هم بیشتر با معیارهای ژئوپلتیکی اندازه می گیرد تا با معیارهای مرتبط با خلع سلاح و عدم اشاعه.
حال، اگر از این منظر به وضعیت منطقه نگاه کنیم، یک بار دیگر می توان سوال صدر این نوشته را به صورت زیر بازسازی کرد: تحولات ژئوپلتیکی در راستای افزایش قدرت ایران حرکت می کند یا خلاف جهت آن.
برای تحلیل این مسئله، چند فاکتور زیر را باید هم زمان در نظر گرفت:

1- از دید ایران تحولات اخیر در منطقه نه یک فرآیند طبیعی و درون زا، بلکه پروژه هایی است که از بیرون به آن تحمیل شده و البته برخی بازیگران منطقه ای هم به آن کمک کرده اند. بنابراین، فی المثل فتنه داعش در عراق، به هیچ وجه محصول فعل و انفعلات خالص منطقه ای یا نحوه تعامل ایران با پدیده هایی مانند جنگ سوریه نیست بلکه ناشی از یک طراحی فرامنطقه ای برای گریز از تبعات شکست در سوریه و همچنین تبدیل کردن پدیده تکفیری گری به ابزاری برای زمین گیر کردن محوز مقاومت است.

وقتی این تحولات را به عنوان پروژه های امریکا و اسراییل تحلیل کنیم، آن وقت این نتیجه گیری که منطقه به سمت معارضه جویی بیشتر با ایران گام بر می دارد، کاملا نادرست خواهد بود. در واقع منطقه به سمت معارضه جویی با ایران سوق داده می شود اما به محض اینکه فرصتی می یابد با تمام توان در مقابل این فشار بیرونی مقاومت می کند.

2- تحلیل هایی که روندهای منطقه ای را به ضرر ایران ارزیابی می کند، عموما دولت پایه است. به این معنا که از ستیزه جویی دولت های منطقه ای با ایران اینگونه نتیجه می گیرد که تمام منطقه رویاروی ایران ایستاده است. این در حالی است که اگر انقلاب های اسلامی در منطقه فقط یک درس به ما آموخته باشد، آن درس این است که دولت ها در منطقه رو به ضعیف شدن هستند و جای آنها را یا حضور توده ای مردم پر کرده و یا اینکه مجبور شده اند قدرت را با گروه های غیر دولتی سازمان یافته به اشتراک بگذارند.

سوریه، بهترین نمونه ای است که نشان می دهد تحلیل های دولت پایه درباره تحولات منطقه، نه قادر به تبیین صحیح آن چیزی است که اکنون در خاورمیانه در حال رخ دادن است و نه می تواند تحولات آینده را حتی با دقت نسبی پیش بینی کند. تقریبا همه دولت های خاورمیانه به جز ایران و عراق می خواستند بشار اسد در سوریه سقوط کند و هر چه در توان داشتند برای تحقق این هدف به کار بستند.

نتیجه اما این شد که اراده مردمی که مستقیما با بلای تکفیری گری رویارو شده بودند بر همه این طراحی های خارجی غلبه کرد. ممکن است این نتیجه گیری درست باشد که روابط ایران با برخی دولت های منطقه افول کرده، ولی این هم زمان بوده است با عمق یافتن توان سازماندهی مردمی ایران و همچنین آگاه تر شدن توده ها در منطقه خاورمیانه در این باره که طراحی سعودی-اسراییلی- امریکایی- ترکی برای آنها جز ویرانی به ارمغان نخواهد آورد. بدون تردید، اگر چنین آگاهی شکل نمی گرفت، بحران در سوریه هرگز قابل کنترل نبود و اکنون که شکل گرفته است، هیچ عامل خارجی قادر به بر هم زدن توازن ایجاد شده نیست.

3- مسئله بعدی از یک نقطه دید استراتژیک این است که طرف های معارض ایران همه توان خود را برای بحران آفرینی بر سر راه نفوذ منطقه ای ایران به کار گرفته اند اما در مقابل ایران، بی آنکه از همه توان خود استفاده کرده باشد، این طراحی ها را با درجه موفقیت بالاتر از متوسط خنثی کرده است. اکنون روشن است که مسئله سوریه هرگز به وضعیت ماقبل آغاز فتنه داعش در عراق ابز نخواهد گشت.

در عراق، فرآیند سیاسی در همان جهتی قرار دارد که مدنظر ایران است و امریکایی ها هیچ گزینه ای برای روی کارآوردن ساختار سیاسی مطلوب خود در بغداد ندارند. پروژه تجزیه در کردستان آشکارا شکست خورده است.

داعش و جریان تکفیری زمین گیر شده، دچار اختلاف های شدید داخلی است، با سرعت بالا در حال از دست دادن بدنه اجتماعی خود است و از مهمه مهم تر، به عنوان یک تهدید جهانی شناسایی شده است. گروه های مقاومت فلسطینی بویژه حماس، پس از یک دوره نوسان، در حال نزدیک تر شدن به ایران هستند و اسراییل نبرد غزه را بی آنکه حتی به یکی از چندین هدف عمده خود دست یافته باشد، باخته است.

این نشان دهنده آن است که قدرت منطقه ای ایران هم دارای قابلیت دولت سازی است و هم به خوبی از عهده مهار بحران و مدیریت منازعات پر شدت بر می آید.

4- همه اینها، در حالی است که قدرت نرم ایران در منطقه به شدت رو رشد است. این قدرت نرم نخست ناشی از رفتار اصولی ایران در قبال تحولات منطقه و دوری از نان به نرخ روز خوردن است. در سوریه، ایران ماهیت مسئله را از ابتدا تروریستی تحلیل کرد نه مردمی و اکنون این تحلیل درست از آب درآمده است.

روزی که همه تصور می کردند اسد رفتنی است، ایران پای کار اسد ایستاد و حالا که همه به این نتیجه رسیده اند که او می ماند، واضح است که اسد پای کار ایران خواهد ایستاد. در عراق، ایران همیستگی شیعی را حفظ کرد بی آنکه در دام نبرد شیعه و سنی بیفتد و هنوز هم موثرترین نیروی «جمع کننده: در بغداد است.

جدا کردن حساب اکثریت اهل سنت منطقه از تکفیری ها، اکنون نوعی تنفر منطقه ای از سعودی ایجاد کرده است. رفتار ایران در نبرد غزه نشان داد که ایران در منطقه «شیعی گری» نمی کند بلکه سیاست خود را بر حفاظت از مسلمین در مقابل صهیونیست ها استوار کرده است.

نوع رفتار ایران در منطقه بود که این باور عمومی را ایجاد کرد که داعش محصول سیاست امریکا در سوریه است و به همین دلیل امریکایی ها ناچار شده اند سیاست خود را در قابل دمشق بازنگری کنند.

همه این موارد نشان دهنده آن است که ایران در حال بردن جنگ ادراکی در منطقه است چرا که راست گفته و پای آنچه گفته ایستاده است.

مجموعه این عوامل در کنار هم نشان می دهد منطقه خاورمیانه به رغم متلاطم بودن آن، در حال بازسازی خویش بر اساس نظمی است که مسلما امریکایی یا سعودی یا ترکی نخواهد بود.

این نوشته ادعا نمی کند نظم آینده در منطقه ایرانی است، ولی مدعی است نظم طبیعی منطقه بیش از هر نظم دیگری با منافع ایران سازگار خواهد بود و توان ایران هم بیش از آنکه صرف شکل دهی به یک نظم تحمیلی به منطقه شود، در راه محافظت از نظم طبیعی منطقه در مقابل عوامل بر هم زننده بیرونی مصرف شده است.
این مسئله را که این امر چگونه بر مذاکرات هسته ای اثر خواهد گذاشت، جداگانه بررسی خواهیم کرد.