خوش آنکس که پاک آمد و پاک رفت جواد منصوری
تاریخ کشور ایران پر از فراز و نشیب و بهدلایل مختلف این سرزمین مورد تهدیدهای خارجی بوده است. در جنگ جهانی اول و دوم که حتی شعاع بسیار کمی از آن به ایران رسید، تسلیم در برابر آن رخ داد. اما در سه دهه پیش هجومی سنگین ازسوی عراق همسایه مرزی باختر با پشتوانه همگانی کشورهای متعدد غربی و آمریکا بر انقلاب نو و جوان اسلامی میهن صورت گرفت! با تجهیزی که حتی کیسه مخصوص جنگی برای سنگر دشمن نیز تدارک شده بود و به زعم سردمداران این حمله، کار ایران را چند روزه تمام میکند و پایتخت را فتح خواهند کرد. این خاک همان است که ساکنانش روزی در مقابل تلنگری از متجاوز سر فرود آوردند! اما دراین جنگ که جنگ با حمایت جهانی و در ظاهر با جلوداری یک کشور بود، انسانهایی جانانه دفاع و مقاومت نمودند و نه دقیقهها و ساعتها و روزها، بلکه سالها «در راه حفظ میهن، حفظ استقلال، حفظ شرفِ ملی ایستادگی کردند»؛ امروز با وقوع جنگ 33 یا 22 روزه و مشاهدهی مقاومت مسلمانان در برابر دشمن نابهکار، بزرگی و صلابت، و اهمیت این حماسهی 8 ساله روشنتر میشو�� و بررسی و تامل بهرهبری بیشتر از آن را میطلبد. به تعبیر ظریف مقام معظم رهبری: «مقایسه با کربلا»
باتوجه به ایام پیشرو: سالگرد شهدای گرانقدر و ستارگان نورافشانی همچون: شهید همت، برونسی، عباسکریمی، نوجوان پهلوان سعیدطوقانی، که میتوان با آنها راه را پیدا کرد، و روز بزرگداشت شهدا و عملیاتهای ماه اسفند و تشرف کاروانهای راهیان نور، خوشهچینی از حیات زندگان روزیخور نزد پروردگار، جانی باشد برای زندگی و توشه سال جدید.
از مجموعه معانی لغوی «شهید» [ش ه د] یک «حضور خالصانه» انتزاع میشود. در بین ما هم با کمی تفکر، همان متبادر میگردد. در هنگام بذل و ارایه داراییها، از هرچه داریم اگر درخواست کنند، بهترتیب دست بلند میکنیم و میگوییم: «حاضریم» اما اگر نوبت جان شود! چه تعدادی پاسخ میدهیم و هرکه به تعبیری «وجود دارد» میگوید: «هستم» و آنکه گفت: «هستم» وجود دارد و زنده است! و قرآن برای همین که گمان نشود بیانش از «زنده بودن» کشتگان راه حق، استعاره ادبی است، میآورد: «عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُون» (آلعمران: 169) تا برای رزقخوران دنیایی هیچ توهمی باقی نماند!
در نامگذاری «شهید» وجوهی نیز بیان شده است:
حضور فرشتگان رحمت خداوند در صحنه شهادت فرد.
گواهی خداوند و رسولش به بهشتی بودن شهدا.
وی از کسانی است که همراه انبیا در قیامت بر امتهای دیگر گواهی میدهند
و اینکه او به شهادت حق خدا قیام میکند تا کشته شود.
مرگ رخدادی مقرر و طبیعی در طول عمر هر موجود است و به بیان جناب صدرالمتألّهین: موت بنابر حرکت جوهری عبارتست از تکمیل نفس و رسیدن هر فردی از افراد بشر به منتهای کمالی که لایق به اوست، بهواسطه آنچه از خوشبختی یا بدبختی بهدست آورده است. یعنی اگر از افراد خوشبخت باشد مرگ، رسیدن او به منتها درجه شرافتی است که به حسب استعداد وجودیش لایق به آن میباشد و اگر از شقاوتمندان است، رسیدن او به منتها درجهی خذلانی است که به حسب استعداد وجودش سزاوار به آن گردیده است.
چو باید سرانجام در خاک رفت
خوش آنکس که پاک آمد و پاک رفت
حاضرین دفاع مقدس، در این مسیر دستیابی کمال، «بالاترین نیکی» را با کشته شدن در راه خداوند توفیق یافتند و گرچه برای آنان بهشت مقصود نیست و مقصد است اما «از اول کسانی خواهند بود که وارد بهشت میگردند!» وگفتند: «شهادت یک هدیهای است که از جانب خدای تبارک وتعالی برای آن کسانی که لایق هستند.»
آنچه بسیار جای تامل میباشد صفاتی است که در آنها شکل میگرفت و مشهود بود و با ویژگیها و خصایص انسانهای ربانی و راسخ مشترکند؛ نظیر: ایمان حقیقی، بینش و آگاهی همراه با صبر و مقاومت، ایثار، سادهزیستی، دنیاگریزی، شهادتطلبی، توجه بالا، دغدغه اجتماعی و فکر همنوع بودن، نیایش خالصانه و… اوصافی که بسیاری از اشخاص مجاهد با تلاش و علم و ممارست، گاهی بعد از سالها به آن دست نمییابند اما در این دوره مقدس در نوجوان یا جوانی هویدا بود! و چه زیبا شهید اهل قلم ترسیم مینماید: «آری، ما از این موهبت برخوردار بودیم که انسان دیدیم. ما یافتیم آنچه را که دیگران نیافتند. ما همه افقهای معنوی انسانیت را در شهدا تجربه کردیم!»
اما سوال، چه شد و چه کردند که در آن زمان و مکان، مصداق «ره صد ساله را یک شبِ پیمودن» شدند؟!
آنانکه جبهه را درک نمودند و عالم و متفکر نیز هستند، میگویند: شخص راهی جبهه میشد… وصیتش را مینوشت! به امید رفتن کامل از این دنیا نبود. اگر به تمام معنا نبود اما فیالجمله از انس وطنِ خو گرفته خود کاسته میشد. در راه و مناطق شعار و روضه و … هم میخواندند، قلب نسبتا متوجه آن طرف میگردید. فرد در کنارش، اشخاصی را میدید که اشتیاق دارند، توجه و شوق او نیز بیشتر میشد. هر چند مجروح نمیشد – و ترسهای احتمالی روزهای ابتدایی حتی از صدای انفجار و تیر از بین رفتند- اما او خود را کاملا در کانال برزخ میدید. حالا حالی دارد که باید نافله بلند شود! چه بسا در مرخصی نیز این حال ماندگار باشد یا نباشد که به کیفیت همان حال بستگی داشت. اگر جراحت یا قطع عضوی صورت میگرفت حالش به مراتب افزونی داشت. یا اگر از دوستان یا همرزمانش شهید میشدند یا عملیاتی بود، منطقه خطرناک میگردید یا مثلا میگفتند: از عرض رودخانهای باید رد شد… خطر شب، لباس غواصی، موجودات دریایی و… این فرد بهکل خود را دیگر در دنیا نمیدید! همه اینها یعنی به «انصراف از تعلقات و وابستگیها» رسیده بود! که حتی در خاطرات برخی خانوادههای گرانقدر شهدا از آنان بهویژه روزهای دیدار آخِر هویداست. تا آنجا که شهیدی در وصیتنامه خود دارد:
«من بیقرارم، بیقرارم! آتشی در دلِ من است که مرا بیتاب کرده است، به هیچ چیز دیگر آرامش پیدا نمیکنم مگر به لقای تو، ای خدای محبوب عزیز.»
جالب است سن او زیر بیست سال (ظاهری) است و رهبر انقلاب به آن احتجاج میکنند که: «این را یک جوان میگوید، و یک سالک بعد از سالها مجاهدت و ریاضت ممکن است به آنجا برسد!» و این چیزی نیست جز پیمودن راه صد ساله…
مقاومت تحسین برانگیز برومندان این سرزمین در برابر استکبار جهانی، صحنههای بیبدیل و بینظیری از زندگی ایمانی و شهادت و ایثار رسم نمود. در کنار تبدیل ساختن تهدیدها به فرصتها، سبک زندگی اسلامی عملی به وضوح دیده میشد؛ و با لطافت و هنرمندی، که در نهایت «نظر به وجه الله» با خط سرخ دارند و برخی از ماندگان و یادگاران آن دوران، هنوز به سبک خود پایدارند.
آثار اعجابآور این سرو قامتان در راستای عنایت امام، فقیه و ولی امت و حضور و پشتیبانی ملت خلق شد؛ و نکند «معارف این جنگ، دست به دست منتقل نشود» و زمانی آن صدها صدها امدادهای غیبی، حماسه و شجاعتها مثل: اذان ابراهیم هادی در مقابل تانک دشمن، روی مین رفتنها؛ قبولش دشوار و تبدیل به خیال شود و برعکس آنانکه خیال و تخیلهای خویش را به واقعیت میرسانند، ارزشها و رشادتهای قطعی و واقعی ما مبدل به خیال و گمان شود! باید بسیار مراقب بود. در بیان این مقال همان بس که امام و مراد شهیدان در والایی جایگاه این هنرمندان خدایی فرمودند: «چه گویم و چه بنویسم که خاموشی بهتر و شکستن قلم اولیتر است».
هر قوم و ملتی برای کشتگان در راه وطن خویش، احترام خاصی قایل میشود ولذا وظیفه انسانی میباشد اما اسلام فرای آن، احترام بینظیری لحاظ داشته است. ما در وجود خویش به آنها مدیون و در بقا نیازمندتر، آنان که با تقدیم جان خود، عروج و حیات یافتند و زمین را نیز برای انسانها پاک و طیب نمودند که «طِبتُم وطابَتِ الأرضُ الّتی فِیها دُفِنتُم» و این همان معطر بودن جامعه ماست که باقی است تا شهادت هست و عالمان عامل به ما آموزاندند: «حفاظت از خون شهدا برهمه واجب است» در این فضای عطرآگین و نعمات و اسوگان نمونه، انسان با کرامت باشیم و بمانیم و افزونگر عطر خوبیها که بهترین حفظ و حراست نیز خواهد بود.
«حَمداً لِمَن خَصَّ ذَوِی الشَّهادَةِ بِالسَّعادَة. و نَسأَلُ اللهَ مَنازِلَ الشهداء…»